امروز عصر که با مریم و مامان در ترافیک وحشتناکی توی ماشین نشسته بودیم و به چهره ی خسته ی مردها و زن هایی که از سر کار داشتن میرفتن خونشون نگاه میکردیم مامان یاد خاطرات جوونیش افتاد و تعریف کرد که: " اون اوایل که تازه ازدواج کرده بودیم باباتون تو یه شرکت کار میکرد و ماهی ۵۰۰ تومن حقوق میگرفت٬بیشتر وقتا عصر که کارش تموم میشد میومد دنبالم پیاده میرفتیم بستنی میخوردیم بعد همونجور پیاده قدم می زدیم و سر راه برای شام نون و کباب میخریدیم و میرفتیم خونه! ماهی ۱۵۰ تومنم اجاره خونه می دادیم و با باقیش هم زندگیمون و میچرخوندیم هم هر هفته شمال میرفتیم هم کلی پس انداز میکردیم و خیلی زود هم صاحب خونه شدیم هم ماشین!!..."

صرف نظر از اینکه این یه خاطره ی شیرین بود برای مامانم که مربوط به سال های دوری از زندگیشه و صرف نظر ازینکه برای من و مریم هم شنیدن لجظه های خوشی که مادر و پدرمون داشتن شیرین بود٬ تلخی خاصی هم داشت! و اونم مقایسش با وضع داغون الان همه ی مردمه! همه! به نظرم پررنگ ترین نکته ایی که تو خاطره ی مامانم بود همون دل خوشی بود که اون موقع داشتن ولی حالا مردا خسته و مونده میرسن خونه و همه از اوضاع مالی مینالن!تو این چند ماه اخیر که به بهونه ی خونه ی جدید گذرمون به همه جور صنفی افتاده از همه یه سری حرف مشترک شنیدیم و اونم اینکه:

"ــ خانوم دلار گرونه این جنسی که شما میخواین قیمتش الان بالا رفته!

ــ خانوم جنس تو گمرک مونده دو سه هفته دیگه سر بزنید!(جالب اینجاست که دو سه هفته بعد هم همچنان همون جواب قبلی تکرار میشه!)

ــ خانوم تحریم هستیم فلان برندی که میخواین دیگه تو بازار نیست!

ــ خانوم همینم که الان هست بخرین وگرنه دو روز دیگه یا نیست یا قیمتش دوبرابره ها!

و ... "

- به عنوان فردی که نسبت به خیلی از مردم جامعه و خیلی از جوونای هم سن و سالم کمترین آسیب رو از شرایط فعلی مملکت دارم میبینم از این اوضاع کلافه شدم!دیگه چه برسه به اونایی که مستقیم دارن زیر این بار زندگی له میشن!

- - یه حرفایی همیشه هست که از عمق نگاه پیداست
از اون حرفای تلخی که مثه شعر فروغ زیباست
از اون حرفها که یک عمر به گوش ما شده ممنوع
از اون حرفهای بی پرده شبیه شعری از شاملو
از اون حرفا که میترسیم،از اون حرفا که باید زد
از اون درد دلای خوب،از اون حرفای خیلی بد
نگفتی و نمیگم ها،حقیقت های پنهونی
از اون حرفا که میدونم
از اون حرفا که میدونی
یه حرفهایی همیشه هست که از درد توی سینه ست
مثل فریاد نسلی که پر از عشق و پر از کینه ست
پر از نا گفته هایی که خیال کردیم یکی دیگه
دلش طاقت نمیاره همه حرفامون و میگه
همیشه آخر حرفا پر از حرفای ناگفته ست
همیشه حال ما اینه همیشه دنیا آشفته ست!...