اتفاق عجیبی نیست اینکه من و تو هر روز پشت میز کنار آشپزخانه مان می‌نشینیم و نهار میخوریم و حرف می‌زنیم. اتفاق عجیبی نیست که هر روز غروب با یک بشقاب میوه یا یک سینی چای به اتاقم می آیی و روی تختم مینشینی.اتفاق عجیبی نیست تنها یک قرار ساده است که سالهاست تکرارش می‌کنیم. گاهی از روزمرگی‌ها می‌گوییم و می‌رسیم به خاطره‌ هایی از سالهای دور و نزدیکمان که همه اش در حضور یک نفر که دیروز بود و امروز نیست٬ مشترک است. گاهی حرف از کارها و خریدهاست و گاهی حرف از برنامه های من و تصمیم های توست.گاهی هم تنها می‌نشینیم ...اتفاق عجیبی نیست که از راه رسیده نرسیده برایت تعریف کردنی ها را تعریف میکنم. اتفاق عجیبی نیست اینکه گاهی دلخوری‌های ساده و کوچکمان را با طعم دوست داشتن قورت میدهیم. گاهی ساده و گاهی سخت.اتفاق عجیبی نیست اینکه به صدای هم٬ به فراز و فرودش ٬ به تاکید و تردیدش خو گرفته‌ایم. اینکه می‌دانم کجای جمله‌ات را با تاکید می‌گویی و کجای جمله را‌‌ رها می‌کنی در امتداد واژه‌ها. اتفاق عجیبی نیست دوست داشتن این کنار هم نشستن‌ها. که همین بودنهای کوتاه ما را به بودنی عمیق رسانده است حالا. می دانی٬ دلخوشی‌ام چشم‌هایم هستند که این لحظه‌ها را می‌بینند و باور می‌کنند که زندگی تعریف غریبی ندارد و ترسم از روزیست که مثل پدر ترکم کنی ...فکر کردن به این ترس را دوست ندارم. هرچه است دوست داشتن این روزهاست و تکرارش در امتداد روزهای عمر. اتفاق عجیبی نیست با این همه ساده به دست نیامده و ساده از دست نمی‌رود.

- روز مادر به همه ی مادرا مبارک به خصوص به مادرایی که هم مادرن هم پدر مثل ایران بانو ی من

- - بهم ریختگی ذهن را گاهی با هیچ خط کشی نمی‌توان مرتب کرد. باید ر‌هایش کنی تا خودش آرام شود...ذهن بهم ریخته ایی دارم این روزا ٬این خط ها رو هم در اوج بهم ریختگی نوشتم حضور کمرنگمو ببخشید ...